THe world of story
داستان های ترجمه شده انگلیسی
آدرس جديد وبلاگ: http://fingilish.blogfa.com 8 تا داستانه توپ براتون تو ادامه مطلب گذاشتم******جونه من نظر يادتون نره داستانو ميتونين تو ادامه مطلب بخونيد
“M” is for the million things she gave me, “MOTHER,” داستانا زيادن واسه همين اونارو گذاشتم تو ادامه مطلب اگه ميخواين عين آمريكايي حرف بزنين بايد محاوره ام بلد باشين پس حتما ادامه مطلبو بخونيد چنتا اصطلاح باحال انگليسي براتون تويه ادامه مطلب گذاشتم حتما بخونيد Don't go for looks, دنبال نگاه ها نرو، بقيشون تو ادامه مطلبه اين داستان زبان اصليه(انگليسي) و ميتونين تو ادامه مطلب دانلودش كنيد اين داستانو ميتونين از ادامه مطلب دانلود كنيد اين داستان واقعا محشره البته زبان اصليه ولي خوندنشو به اونايي كه زبانشون خوبه توصيه ميكنم***ميتونين تو ادامه مطلب دانلودش كنيد توي ادامه مطلب ميتونين دانلودش كنيد سلام دوستان خوبم بازم ممنون كه به وبلاگم سر زدين از اين به بعد قراره هر هفته يك داستان زيبارو براي دانلود بذارم تو وبلاگ و هر كس كه فايل صوتي داستانو خواست يه نظر يا ايميل بده تا براش بفرستم متن داستان را در ادامه مطلب دانلود نماييد
چه پر رو so cheeky! ولم کن let go of me چند تا داستانه كه فقط با 50 كلمه نوشته شده كه من اين مطلبو قبلا تو يه سايت ديگه ديده بودم گفت شايد براي شما دوستداران زبان انگليسي خوب باشه البته بازم ميگم كه اين داستان ها بدون ترجمه هستش داستانا تو ادامه مطلبه چندتا كتاب خوب براي ترجمه تو يه سايته خارجي ديدم گفتم شايد خوب باشه براتون نمايش بدم البته تو ادامه مطلب ببينيد يه نكته جالب درمورد 4 حروف اول الفبا انگليسي:
حروف انگلیسی A,B,C,D در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 99 دیده نمی شود.
حرف D برای اولین بار در عدد 100 بکار می رود (Hundred) زياد بود اينجا جا نميشد گذاشتم تو ادامه مطلب تنبلي نكنيا يكم موسو بياري پايين ادامه مطلبو ميبيني حتما بريد تو ادامه مطلب بخونيد و نظر هم يادتون نره يه ديكشنري براتون گذاشتم اينم با فرمتjar هستش واقعا فوق العادست حتما تو ادامه مطلب دانلودش كنيد البته بايد بگم كه اين برنامه ساخته ي دفتر هاي آموزشي اوكسين ميباشد نظر يادتون نره ها برنامه 504 هستش با فرمت jar و ميتونيد تو ادامه مطلب دانلودش كنيد و يكي از بهترين امكاناتي كه اين برنامه داره اين هستش كه تلفظ كلمات رو هم براتون ميگه حتما دانلود كنين براي دانلود به لينك زير مراجعه كنيد البته بايد بگم كه دانلود اين كتاب مخصوص اعضاي عزيز است پس براي استفاده اول عضو شويد دانلود در ادامه مطلب A man called home to his wife and said, "Honey I have been asked to go fishing up in Canada with my boss & several of his Friends. .................................... ا د ا م ه + م ط ل ب = ادامه مطلب A cowboy rode into town and stopped at a saloon for a drink. Unfortunately, the locals always had a habit of picking on strangers. When he finished his drink, he found his horse had been stolen گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی، کنار یک مهمانخانه ایستاد. بدبختانه، کسانی که در آن شهر زندگی میکردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبهها میگذاشتند. وقتی او (گاوچران) نوشیدنیاش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است. ادامه مطلب به ادامه مطلب يه سر بزن بقيشو بخون agroup of frogs were traveling through the woods, and two of them fell into a deep pit When the other frogs saw how deep the pit was, they told the two frogs that they were as good as گروهی از قورباغه ها از بیشه ای عبور می کردند . دو قورباغه از بین آنها درون گودال عمیقی افتادند. وقتی دیگر قورباغه ها دیدند که گودال چقدر عمیق است ،به دو قورباغه گفتند آنها دیگر می میرند ................... ادامه مطلب ببينيد Mrs Harris lives in a small village. Her husband is dead, but she has one son. He is twenty-one, بقيش تو ادامه مطلبه ایمیل من:mesbah14@yahoo.com مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود She cooked for students & teachers to support the family. اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me. یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره I was so embarrassed. How could she do this to me? خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ I ignored her, threw her a hateful look and ran out. .............. ادامشو تو ادامه مطلب بخونید قشنگه
ادامه مطلب
ادامه مطلب
“O” means only that she’s growing old,
“T” is for the tears she shed to save me,
“H” is for her heart of purest gold;
“E” is for her eyes, with love-light shining,
“R” means right, and right she’ll always be,
Put them all together, they spell
A word that means the world to me.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
they can deceive
ممکنه فریبت بدن . . . .
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
حروف A,B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999 دیده نمی شود.
حرف A برای اولین بار در املای عدد 1000 دیده می شود (Thousand)
حروف B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999999999 دیده نمی شود.
حرف B برای اولین بار در املای عدد بیلیون بکار می رود. (billion)
و حرف C هیچ وقت در املای اعداد انگلیسی بکار نمی رود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم"
ادامه مطلب
..............................
ادامه مطلب
Four brothers left home for college, and they became successful doctors and lawyers and prospered. Some years later, they chatted after having dinner together. They discussed the gifts that they were able to give to their elderly mother, who lived far away in another city.
چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند.اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ،صحبت کردن.
...................
ادامه مطلب
ادامه مطلب
and his name is Geoff. He worked in the shop in the village and lived with his mother, but then he got work ..........................
ادامه مطلب
Every Saturday, Mr and Mrs Morton put a very ugly old bear's head out at the side of their gate, but nobody wanted it. Then last Saturday, they wrote, 'I'm very lonely here. Please take me,' on a piece of paper and put it near the bear's head
They went to the town, and came home in the evening
There were now two bears' heads in front of their house, and there was another piece of paper. It said, 'I was lonely too
وايت بريج يك روستاي كوچك بود، و سالمندان اكثرا ميآمدند و در آنجا زندگي ميكردند. بعضي از آنها مقدار زيادي وسايل قديمي داشتند، و بعضي از آنها را نميخواستند، براي اينكه حالا در خانهي كوچكتري بودند، بنابراين هر شنبه صبح آن وسايل را بيرون ميگذاشتند، و ديگران ميآمدند و آن ها را نگاه ميكردند و بعضي از وقتها اون چيزي را كه ميخواستند برميداشتند.
هر شنبه، آقا و خانم مورتون يك سر خرس (عروسكي) كه خيلي زشت بود را در يك طرف دروازه ميگذاشتند، اما كسي اونو نميخواست. بنابراين شنبهي گذشته، روي يك تكه كاغذ نوشتند «من اينجا خيلي تنها هستم. لطفاً مرا برگيريد» و آن نزديك سر خرس گذاشتند.
آن ها به شهر رفتند، و عصر به خانه برگشتند.
حالا دو تا سر خرس (عروسكي) در جلو خانه وجود داشت، و همچنين يك تكه كاغذ ديگه كه بر روي نوشته بود، «من هم تنها بودم»
Last Saturday they went for a walk at the side of the river. The sun shone, the weather was warm, there were a lot of flowers everywhere, and there were boats on the water
The two men walked happily for half an hour, and then one of them said to the other, 'That's a very beautiful girl
'Where can you see a beautiful girl?' said the other. 'I can't see one anywhere. I can see two young men. They are walking towards us
The girl's walking behind us,' said the first man quietly
'But how can you see her then?' asked his friend
The first man smiled and said, 'I can't see her, but I can see the young men's eyes
دو پيرمرد با شخصيت در يك خيابان آرام در پاريس زندگي ميكردند. آنها دوست و همسايه بودند، و اغلب در روزهايي كه هوا خوب بود براي پيادهروي به خيابان ميرفتند.
شنبهي گذشته براي پيادهروي به كنار رودخانه رفتند. خورشيد ميدرخشيد، هوا گرم بود، تعداد زيادي گل در همه جا روييده بود، و قايقهايي كه در آب بودند.
دو مرد با خوشحالي يك ساعت و نيم قدم زدند، و در آن هنگام يكي از آنها به ديگري گفت، چه دختر زيبايي.
اون يكي گفت: دختر زيبا كجاست كه مي توني ببينيش؟ من نميتونم ببينمش. فقط دو تا مرد جوان را دارم ميبينم كه روبري ما در حال قدم زدن هستند.
مرد اولي به آرومي گفت: دختر داره پشت ما راه مياد
دوستش گفت: پس چگونه ميتوني اونو ببيني
مرد اولي لبخند زد و گفت: من اونو (دخترو) نميتونم ببينم، اما چشماي آن دو مرد جوان رو كه ميتونم ببينم.
زمانی ،پسربچه ای بود که رفتار بدی داشت.پدرش به او کیفی پر از میخ داد و گفت هرگاه رفتار بدی انجام داد،باید میخی را به دیوار فروکند.
روز اول پسربچه،37 میخ وارد دیوارکرد.در طول هفته های بعد،وقتی یادگرفت بر رفتارش کنترل کند،تعداد میخ هایی که به دیوار میکوبید به تدریج کمتر شد.
او فهمید که کنترل رفتار، از کوبیدن میخ به دیوار آسانتر است.
سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد. این موضوع را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل کند، میخی را بیرون بکشد.روزها گذشت و پسرک سرانجام به پدرش گفت که تمام میخ ها را بیرون کشیده.پدر دست پسرش را گرفت و سمت دیوار برد.پدر گفت: تو خوب شده ای اما به این سوراخهای دیوار نگاه کن.دیوار شبیه اولش نیست.وقتی چیزی را با عصبانیت بیان می کنی،آنها سوراخی مثل این ایجاد می کنند. تو میتوانی فردی را چاقو بزنی و آنرا دربیاوری . مهم نیست که چقدر از این کار ،اظهار تاسف کنی.آن جراحت همچنان باقی می ماند.ایجاد یک زخم بیانی(رفتار بد)،به بدی یک زخم و جراحت فیزیکی است.
Power By:
LoxBlog.Com |